یادداشت | پلانهايي از رابطه انقلاب و بازیگران سینما
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، معمولا بعد از انقلابها صحنه روشن نيست و مشخص نيست كه قرار است هر جريان و موضوعي چه جايگاهي پيدا كند؛ به همين خاطر افراد و صنوف مختلف با توجه به سابقه فكري و جريانيِ رهبران انقلاب به گمانه زني ميپردازند و در بسياري از موارد مسير خود را قبل از روشن شدن فضا و بر اساس همان گمانه زنيها انتخاب ميكنند.
جريان سينما و هنرپيشگان، در طليعه انقلاب اسلامي از جمله اين مسائل است كه داراي چند پلان است.
پلان اول : ايران بهمن 1357
انقلاب مرم ايران به رهبري روحانيت اصيل و در راس آن امام خميني پيروز شده و نظام 2500 ساله شاهنشاهي جاي خود را به حكومتي بر پايه اراده مردم داده بود؛ از آنجا كه تِم انقلاب مردم ايران تِم ديني بود و سبقه فكري و جرياني آن كاملا مذهبي بود بعضي از خوانندگان و سينماگران، قبل از روشن شدن فضا تصميم به خروج از كشور گرفتند تا در بلاد غربت به فعاليتهاي به اصطلاح هنري خود ادامه دهند و يا به حاشيه رفتند تا صحنه روشنتر شود.
پلان دوم: يك خط قرمز
امام خميني(ره) كه به ايران وارد شد در همان سخنراني اول در بهشت زهرا و در سخناني كه همه دنيا براي شنيدنش گوش شده بودند اقدام به ترسيم خطي ميكند كه يك طرف آن سينما و هنر مطلوب قرار دارد و در طرف ديگر آن سينما و هنر معيوب واقع شده است و امام مرز اين دو را فحشا قرار ميدهد و ميفرمايد:
سینماى[امروز] ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزى که در خدمت اجانب براى عقب نگهداشتن جوانان ما و از دست دادن نیروى انسانى ماست، با آن مخالف هستیم. ما کى مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ ... سینما یکى از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما مى دانید که جوانهاى ما را این ها به تباهى کشیده اند...
پلان سوم: يك انتخاب
با ترسيم اين خط از سوی امام راحل، جايگاه سينما در ايران بيشتر مشخص شد و كساني كه ميتوانستند با اين خط قرمز فعاليت كنند ماندن را بر رفتن ترجيح دادند، كساني مثل جمشيد مشايخي، محمدعلي كشاورز، داوود رشيدي، گوهر خيرانديش، حميده خيرآبادي، عزت الله انتظامي، جميله شيخي و دهها هنر پيشه در سطوح مختلف كه از قضا بعد از مدتي به استوانههاي سينماي ايران تبديل شدند و گذشته آنها در دوره طاغوت باقي ماند و آينده هنريشان با رعايت خطوط قرمز فقه و شريعت رقم خورد و در داخل كشور به عزت و سربلندي از آنها تجليل شد؛ بسياري از آنها به عنوان چهرههاي ماندگار هنر و سينما به مردم معرفي شدند؛ حتي فرزندان آنها همچون ثريا قاسمي، ليلي رشيدي و... جايگاه خوبي در سينماي ايران پيدا نمودند.
گروه دوم كه دوست نداشتند از مملكت بروند و از طرفي رويه قبل از انقلاب خود را ميپسنديدند تصميم گرفتند تا براي مدتي به حاشيه بروند تا هم جايگاه هنر و سينما در انقلاب مشخصتر شود و هم بتوانند با شرايط جديد كنار بيايند كه ناصر ملك مطيعي را ميتوان از اين دسته دانست.
اما در مقابل عده از خوانندگان و هنرپيشهها اين خط قرمز را بر نتافتند و رفتن را بر ماندن ترجيح دادند و هر كدام به فراخور جايگاهشان در سينماي ايران و روابطي كه قبل از انقلاب با جريانها مختلف از جمله دربار شاه و مرتبطين آن مانند اشرف و فرح پهلوي داشتند جايي را در گوشه و كنار دنيا براي ادامه فعاليت هنري و زندگي انتخاب كردند. در واقع جريان انقلابي هيچكدام از اين افراد را تبعيد نكرد و تمام اين هنرپيشگان و خوانندگان به اراده خود از كشور خارج شدند.
پلان چهارم: انتخاب دوم آن سوي مرزها
كساني كه رفتند دو گروه شدند؛ گروهي زماني كه پايشان به خارج رسيد از همان روز اول در دام جريانها سياسي افتادند و با مصاحبه هاي سياسي و توليد آثار مختلف با ضد انقلاب همراه شده و بر آتش تفرقه و نفاق دامن زدند و يا فساد قبل از انقلاب را ادامه دادند و در سورناي شهوت دميدند؛ در واقع تلاش كردند تا اپوزوسيون هنرمندان گريخته را در مقابل جريان انقلاب ساماندهي كنند؛ اين جريان حسابشان در همينجا با انقلاب و مردم ايران مشخص شد و معلوم شد كه قصد مبارزه با اراده ملت را دارند و اين از طرف ملت پذيرفته شدني نبود اما دسته دوم بدون حاشيه به فعاليتهاي خود ادامه داده ويا به حاشيه رفتند و زندگي هنري خود را خاتمه دادند؛ كساني مثل حبيب محبيان.
پلان پنجم: بازگشت
مدتي كه از انقلاب گذشت و صحنه كاملا روشن شد و مشخص شد كه انقلاب اسلامي با هنر و سينما سر جنگ ندارد، مخصوصا در دهه هفتاد، افرادي كه بدون حاشيه در خارج از كشور زندگي ميكردند و يا در داخل كشور انزوا را تا روشن شدن صحنه ترجيح داده بودند عزم بازگشت به ايران و صحنه هنر و سينما را نمودند اما اين پلان دو قسمت دارد و شايد خود سكانس مستقلي باشد.
پلان پنجم قسمت اول: ايراني جديد
ايران ديگر آن ايران قبل از انقلاب نبود و همه چيز تغيير كرده بود؛ سينما و هنر پاك با حمايتهاي بي دريغ رهبران انقلاب چنان گسترش پيدا كرده بود كه ديگر فقط چند بازيگر و كارگردان محدود نداشت؛ ايران پر بود از بازيگران درجه يك و كارگردانان كاركشته كه در اين سالها همه جا بودند از پرده سينما گرفته تا راديو تلوزيون و حتي جشنوارههاي داخلي و خارجي، آنها ايران بعد از انقلاب را خوب ميشناختند و نيز از تغيير ذائقه نسل جديد ايران كاملا آگاه بودند و ميدانستند جاهل بازي و كلاه شاپوري و نمايشهاي روحوضي دورهاش تمام شده است؛ سينما در اين سالها تبديل به هنري فاخر شده بود كه تلاش مينمود تا خود را به تراز انقلاب اسلامي نزديك كند؛ در اين فضا بازيگراني كه روزگاري اسطورههاي سينماي ايران بودند بايد از صفر شروع ميكردند؛ تازه به شرط آنكه بتوانند مطابق با ذائقه مردم ايران بعد از انقلاب ايفاي نقش كنند، اينها بايد خود را به سينماي نوين ايران اثبات ميكردند و در واقع به تمام سابقه خود پشت پا ميزدند و اين براي آدمي كه سني از او گذشته بود كار بسيار مشكلي بود.
پلان پنجم قسمت دوم: گرو كشي سياسي
اما روي ديگر سكه اگر نگوئيم شبكه نفوذ در خوش بينانه ترين حالت جريان افراطي بود كه امروز خود مدعي شده است؛ جرياني كه در طول تاريخ انقلاب هر روز رنگي عوض كرده است و ژستي گرفته است. نكته قابل توجه اين است كه اصل جريان انقلاب با بازگشت اين افراد مشكلي نداشت، چرا كه آنان با همه اختلاف نظرها پذيرفته بودند كه خطوط قرمز انقلاب را رعايت كنند اما جريان مدعي امروز، آن روزها تمام قد در مقابل بازگشت اين افراد مقاومت كرد و اجازه نداد تا در سينماي ايران جديد شانس خود را براي هنر نمايي امتحان كنند؛ منوچهر وثوق از آن روزها چنين ياد ميكند:
محمدخاتمي وزير ارشاد در راديو حاضر شده بود و در پاسخ خبرنگاران در مورد بازيگران زمان شاه گفته بود توبه كه هيچ آنان اگر نماز هم بخوانند قبول نيست.
ناصر ملك مطيعي يكي از كساني بود كه قرباني اين گرو كشي سياسي و افراط شد؛ او در سال 1361 و بعد از بازي در فيلم برزخيها اميد داشت دوباره به سينماي ايران برگردد اما با مخالفت مير حسين موسوي نخست وزير وقت و با جنجالهاي رسانهاي محمد خاتمي مدير وقت روزنامه كيهان و محسن مخملباف از ادامه فعاليت او جلوگيري شد و حتي نام او ار تيتراژ پاياني برزخيها حذف شد؛ اما متاسفانه در حال حاضر به جاي آنكه جريان انقلاب طلبكار باشد كساني كه دايره را بر هنرمندان بازگشته تنگ نمودند مدعي شده اند.
پلان پاياني: حرف آخر
انقلاب اسلامي از بدو تشكيل در هيچ برهه اي با هنر متعهد در تضاد نبوده است و آنچه مورد نقد جدي انقلاب است هنر آلودهاي است كه به جاي دميدن روح تعهد در انسانها آتش شهوت و تباهي را در دلها شعله ور ميكند؛ مسئولين هنر و سينما سر اين اصل نبايد كوتاه ميآمدند كه متاسفانه از ميانه دوران اصلاحات اين اصل به فراموشي سپرده شد و هنري كه ميرفت خود را به تراز انقلاب اسلامي برساند در پيچ و خم سياست زدگي در ميانه راه ماند و آن شتاب باور نكردني از آن گرفته شد.
نكته اصلي اين است كه مشكل هنر و سينماي ايران امثال ملك مطيعي و حبيب محبيان نيستند؛ مشكل سينماي ايران سياست گذاري آن است، مشكل اين است كه جريانهاي سياسي كه غفلت اجتماعي را ابزار خوبي براي پوشش گذاشتن بر ناكارمدي خود ميدانند دوست دارند هنر و سينما از جاده انقلاب منحرف شود، اما به خواست خدا تا زماني كه فيلمسازان وابسته وجود دارند و خود را متعهد به آرمان انقلاب و خميني كبير مي دانند اين اتفاق نخواهد افتاد./۸۴۱/ی۷۰۲/س
حجت الاسلام عبدالصالح شمس اللهی